امان نامه ملعون
شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خيمه هاي امام حسين(عليه السلام) نزديك كرد و با صداي بلند فرياد زد: «أين بنو اُختى؟»؛ خواهرزادگان من كجا هستند؟ ابوالفضل العباس(عليه السلام) و برادرانش فرياد شمر را شنيدند ولي جوابش را ندادند. امام حسين(عليه السلام) فرمود: اگر چه شمر فاسق است ولي جوابش را بدهيد. آنها جلو رفتند و گفتند: «ما شأنك وما تريد؟»؛ چه ميخواهي و كارت چيست؟ شمر گفت: خواهرزاده هاي من شما در امان هستيد خودتان را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به طاعت اميرالمؤمنين يزيد درآييد، «أنتم آمنون فلا تقْتلوا أنْفسكم مع أخيكم الحسين والْزموا طاعة أميرالمؤمنين يزيدَبن معاوية». عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: «تبّت يداك يا شمر، لعنك الله ولعن ما جئتَ به من أمانك هذا، أتأمرنا أن نتْرك أخانا الحسين بن فاطمة وندْخل فى طاعة اللُعَناء وأولاد اللُعَناء؟»2 دستانت بريده باد اي شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آيا به ما امان ميدهي ولي دُردانه رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) و جگرگوشه زهرا(سلام الله عليه) امان نداشته باشد؟ آيا از ما ميخواهي كه از طاعت برادرمان حسين خارج شویم وبه اطاعت ملعونهایی از فرزندان ملعونان درآییم؟ این که شمر از عباس(علیه السلام)وبرادرانش به خواهر زاده یاد می کند،از آن جهت است که شمر و ام البنین هر دو از یک قبیله (بنی کلاب)بوده اند و خوی نژاد پرستی عرب اقتضا می کرد که افراد یک قبیله ،یک خانواده محسوب شوندولذا همدیگر را برادر وخواهر،برادر و برادر،و…می دانستند.آن ملعون در روزتاسوعا وارد کربلا شد با ورود او به کربلا،جنگ قطعی شد.اوگویا گمان می کردکه اصحاب ویاران امام حسین (علیه السلام)در این صحرا گرفتار شدندومانند برخی از مسلمانان ضعیف الایمان صدر اسلام ،که در جنگ احد در پی ایجاد رابطه با کفار قریش و در پی درخواست امان نامه از آنها بودند،خواهان امان نامه هستند واگر امان نامه به آنها عرضه شود،با جان ودل بپذیرندوچه بسا در حق آنها دعا خواهند کرد.از این رو خود سرانه اقدام به گرفتن امان نامه کرد. ( [حماسه و عرفانْ - صفحه 276]
حضرت عباس (ع)
جمال حق ز سر تا پاست عباس به يكتايي قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت امام خويش را مي خواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين » دختر حزام بن خالد كلابي بود . (2)
واژه «عباس » از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است . و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته في قتال الاعداء وفي مقابلة الخصماء; علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت .» (4)
گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست . «ممقاني » شانزده لقب براي او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بني هاشم; چون داراي چهره اي زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!» (6)
استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مي برد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسي (ايثارگر) ;
6 . الفادي (فداكار) ;
7 . الحامي (حمايت كننده) ;
8 . الواقي (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعي (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و …
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگي
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله … ; سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:
«سيماهم في وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مي خوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشاني] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم » بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در راس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلي را كه سوزي ندارد سحر كن شبي را كه روزي ندارد
الهي به آن سر كه شور تو دارد به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزي كه نام از تو دارد به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مداري و امام شناسي:
از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود . وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اي خواركننده مؤمنان » قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:
«… المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلي الله عليهم; [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخي - اين قمر بني هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدي فقال له الامام عليه السلام: قدم لي يا اخي جوادي فاتي العباس بالجواد اليه; كجاست برادرم … كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبت يداك و لعن ما جئت به من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل في طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايت بريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده اي . اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشته اند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:
«… بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفي وحامي عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال اني احامي ابدا عن ديني وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين; بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم; آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد .» (17)
از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون » ; «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود . ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي » را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد . (20)
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد; زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه » را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين » چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:
1 . درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا علي الطعن والضرب في ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بي باك] بود .»
2 . در معالي السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مي شود .» (23)
و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد . با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهري وقلت حيلتي; اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكري; هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد .»
تاريخ نويسان نوشته اند:
«لم يبق الحسين بعد ابي الفضل الا هيكلا شاخصا معري عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند . در تاريخ مي خوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال علي اصحاب الحسين; (27) هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند .»
تا تو بودي خيمه ها آرام بود دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها غارت نشد بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره نيلي نبود دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب شد دشمن پر كينه ات شاداب شد
ه) وفا و فداكاري عباس:
يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري هيهات برادري چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است . وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد .» (28)
در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاي عباس است .
2 . اعلان وفاداري در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود .
اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن علي عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقي بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور .
پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقي الماء; (30) سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روي آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت ان تكوني
هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني (31)
«اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدي الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است .»
عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاي عباس
هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي » . يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الي هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التي تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش .» (33)
آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند .
پنج امامي كه ترا ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر وابلي وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي; شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودي .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري] نمود .»
پي نوشت:
1) برخي سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته اند، ر . ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا .
2) منتهي الامال، ج 1، ص 136 .
3) معارف و معاريف، ج 7، ص 206 .
4) جعفر نقدي، زينب كبري، ص 12 .
5) معالي السبطين، ج 1، ص 26 .
6) تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
7) علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج 2، ص 118 .
8) منتهي الامال، ج 1، ص 137 - 138 . برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج 3، ص 30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص 715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص 122 .
12) الوقايع والحوادث، ج 2، ص 30; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 293 .
13) زينب كبري عليها السلام، ص 12 .
14) مفاتيح الجنان، ص 715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص 264 .
17) معالي السبطين، ج 1، ص 270; نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص 176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج 2، ص 104 .
21) منتهي الامال، ص 136; ر . ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
22) حماسه حسيني، ج 1، ص 59 .
23) معالي السبطين، ج 1، ص 267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30 .
26) مقتل مقرم، ص 269 .
27) ذريعه، ص 124 .
28) عناوين
جمال حق ز سر تا پاست عباس به يكتايي قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت امام خويش را مي خواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين » دختر حزام بن خالد كلابي بود . (2)
واژه «عباس » از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است . و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته في قتال الاعداء وفي مقابلة الخصماء; علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت .» (4)
گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست . «ممقاني » شانزده لقب براي او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بني هاشم; چون داراي چهره اي زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!» (6)
استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مي برد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسي (ايثارگر) ;
6 . الفادي (فداكار) ;
7 . الحامي (حمايت كننده) ;
8 . الواقي (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعي (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و …
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگي
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله … ; سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:
«سيماهم في وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مي خوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشاني] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم » بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در راس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلي را كه سوزي ندارد سحر كن شبي را كه روزي ندارد
الهي به آن سر كه شور تو دارد به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزي كه نام از تو دارد به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مداري و امام شناسي:
از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود . وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اي خواركننده مؤمنان » قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:
«… المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلي الله عليهم; [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخي - اين قمر بني هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدي فقال له الامام عليه السلام: قدم لي يا اخي جوادي فاتي العباس بالجواد اليه; كجاست برادرم … كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبت يداك و لعن ما جئت به من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل في طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايت بريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده اي . اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشته اند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:
«… بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفي وحامي عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال اني احامي ابدا عن ديني وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين; بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم; آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد .» (17)
از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون » ; «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود . ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي » را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد . (20)
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد; زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه » را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين » چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:
1 . درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا علي الطعن والضرب في ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بي باك] بود .»
2 . در معالي السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مي شود .» (23)
و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد . با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهري وقلت حيلتي; اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكري; هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد .»
تاريخ نويسان نوشته اند:
«لم يبق الحسين بعد ابي الفضل الا هيكلا شاخصا معري عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند . در تاريخ مي خوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال علي اصحاب الحسين; (27) هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند .»
تا تو بودي خيمه ها آرام بود دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها غارت نشد بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره نيلي نبود دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب شد دشمن پر كينه ات شاداب شد
ه) وفا و فداكاري عباس:
يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري هيهات برادري چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است . وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد .» (28)
در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاي عباس است .
2 . اعلان وفاداري در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود .
اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن علي عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقي بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور .
پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقي الماء; (30) سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روي آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت ان تكوني
هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني (31)
«اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدي الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است .»
عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاي عباس
هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي » . يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الي هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التي تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش .» (33)
آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند .
پنج امامي كه ترا ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر وابلي وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي; شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودي .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري] نمود .»
پي نوشت:
1) برخي سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته اند، ر . ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا .
2) منتهي الامال، ج 1، ص 136 .
3) معارف و معاريف، ج 7، ص 206 .
4) جعفر نقدي، زينب كبري، ص 12 .
5) معالي السبطين، ج 1، ص 26 .
6) تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
7) علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج 2، ص 118 .
8) منتهي الامال، ج 1، ص 137 - 138 . برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج 3، ص 30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص 715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص 122 .
12) الوقايع والحوادث، ج 2، ص 30; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 293 .
13) زينب كبري عليها السلام، ص 12 .
14) مفاتيح الجنان، ص 715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص 264 .
17) معالي السبطين، ج 1، ص 270; نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص 176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج 2، ص 104 .
21) منتهي الامال، ص 136; ر . ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
22) حماسه حسيني، ج 1، ص 59 .
23) معالي السبطين، ج 1، ص 267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30 .
26) مقتل مقرم، ص 269 .
27) ذريعه، ص 124 .
28) عناوين برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص 542 .
29) همان، ص 400 .
30) كبريت الاحمر، ص 159; منتخب التواريخ، ص 258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345 .
32) بحارالانوار، ج 45، ص 41; ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 97 .
33) دين و تمدن، ج 1، ص 288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 300 .
34) بحارالانوار، ج 44، ص 298; تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام
برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص 542 .
29) همان، ص 400 .
30) كبريت الاحمر، ص 159; منتخب التواريخ، ص 258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345 .
32) بحارالانوار، ج 45، ص 41; ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 97 .
33) دين و تمدن، ج 1، ص 288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 300 .
34) بحارالانوار، ج 44، ص 298; تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام
حضرت عباس (ع)
جمال حق ز سر تا پاست عباس به يكتايي قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت امام خويش را مي خواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين » دختر حزام بن خالد كلابي بود . (2)
واژه «عباس » از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است . و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته في قتال الاعداء وفي مقابلة الخصماء; علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت .» (4)
گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست . «ممقاني » شانزده لقب براي او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بني هاشم; چون داراي چهره اي زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!» (6)
استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مي برد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسي (ايثارگر) ;
6 . الفادي (فداكار) ;
7 . الحامي (حمايت كننده) ;
8 . الواقي (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعي (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و …
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگي
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله … ; سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:
«سيماهم في وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مي خوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشاني] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم » بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در راس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلي را كه سوزي ندارد سحر كن شبي را كه روزي ندارد
الهي به آن سر كه شور تو دارد به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزي كه نام از تو دارد به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مداري و امام شناسي:
از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود . وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اي خواركننده مؤمنان » قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:
«… المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلي الله عليهم; [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخي - اين قمر بني هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدي فقال له الامام عليه السلام: قدم لي يا اخي جوادي فاتي العباس بالجواد اليه; كجاست برادرم … كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبت يداك و لعن ما جئت به من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل في طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايت بريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده اي . اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشته اند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:
«… بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفي وحامي عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال اني احامي ابدا عن ديني وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين; بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم; آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد .» (17)
از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون » ; «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود . ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي » را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد . (20)
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد; زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه » را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين » چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:
1 . درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا علي الطعن والضرب في ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بي باك] بود .»
2 . در معالي السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مي شود .» (23)
و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد . با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهري وقلت حيلتي; اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكري; هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد .»
تاريخ نويسان نوشته اند:
«لم يبق الحسين بعد ابي الفضل الا هيكلا شاخصا معري عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند . در تاريخ مي خوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال علي اصحاب الحسين; (27) هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند .»
تا تو بودي خيمه ها آرام بود دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها غارت نشد بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره نيلي نبود دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب شد دشمن پر كينه ات شاداب شد
ه) وفا و فداكاري عباس:
يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري هيهات برادري چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است . وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد .» (28)
در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاي عباس است .
2 . اعلان وفاداري در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود .
اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن علي عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقي بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور .
پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقي الماء; (30) سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روي آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت ان تكوني
هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني (31)
«اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدي الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است .»
عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاي عباس
هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي » . يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الي هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التي تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش .» (33)
آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند .
پنج امامي كه ترا ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر وابلي وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي; شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودي .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري] نمود .»
پي نوشت:
1) برخي سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته اند، ر . ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا .
2) منتهي الامال، ج 1، ص 136 .
3) معارف و معاريف، ج 7، ص 206 .
4) جعفر نقدي، زينب كبري، ص 12 .
5) معالي السبطين، ج 1، ص 26 .
6) تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
7) علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج 2، ص 118 .
8) منتهي الامال، ج 1، ص 137 - 138 . برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج 3، ص 30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص 715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص 122 .
12) الوقايع والحوادث، ج 2، ص 30; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 293 .
13) زينب كبري عليها السلام، ص 12 .
14) مفاتيح الجنان، ص 715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص 264 .
17) معالي السبطين، ج 1، ص 270; نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص 176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج 2، ص 104 .
21) منتهي الامال، ص 136; ر . ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
22) حماسه حسيني، ج 1، ص 59 .
23) معالي السبطين، ج 1، ص 267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30 .
26) مقتل مقرم، ص 269 .
27) ذريعه، ص 124 .
28) عناوين
جمال حق ز سر تا پاست عباس به يكتايي قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت امام خويش را مي خواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين » دختر حزام بن خالد كلابي بود . (2)
واژه «عباس » از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است . و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته في قتال الاعداء وفي مقابلة الخصماء; علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت .» (4)
گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست . «ممقاني » شانزده لقب براي او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بني هاشم; چون داراي چهره اي زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!» (6)
استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مي برد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسي (ايثارگر) ;
6 . الفادي (فداكار) ;
7 . الحامي (حمايت كننده) ;
8 . الواقي (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعي (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و …
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگي
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله … ; سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:
«سيماهم في وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مي خوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشاني] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم » بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در راس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلي را كه سوزي ندارد سحر كن شبي را كه روزي ندارد
الهي به آن سر كه شور تو دارد به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزي كه نام از تو دارد به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مداري و امام شناسي:
از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود . وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اي خواركننده مؤمنان » قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:
«… المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلي الله عليهم; [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخي - اين قمر بني هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدي فقال له الامام عليه السلام: قدم لي يا اخي جوادي فاتي العباس بالجواد اليه; كجاست برادرم … كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبت يداك و لعن ما جئت به من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل في طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايت بريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده اي . اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشته اند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:
«… بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفي وحامي عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال اني احامي ابدا عن ديني وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين; بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم; آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد .» (17)
از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون » ; «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود . ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي » را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد . (20)
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد; زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه » را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين » چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:
1 . درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا علي الطعن والضرب في ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بي باك] بود .»
2 . در معالي السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مي شود .» (23)
و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد . با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهري وقلت حيلتي; اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكري; هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد .»
تاريخ نويسان نوشته اند:
«لم يبق الحسين بعد ابي الفضل الا هيكلا شاخصا معري عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند . در تاريخ مي خوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال علي اصحاب الحسين; (27) هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند .»
تا تو بودي خيمه ها آرام بود دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها غارت نشد بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره نيلي نبود دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب شد دشمن پر كينه ات شاداب شد
ه) وفا و فداكاري عباس:
يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري هيهات برادري چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است . وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد .» (28)
در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاي عباس است .
2 . اعلان وفاداري در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود .
اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن علي عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقي بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور .
پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقي الماء; (30) سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روي آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت ان تكوني
هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني (31)
«اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدي الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است .»
عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاي عباس
هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي » . يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الي هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التي تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش .» (33)
آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند .
پنج امامي كه ترا ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر وابلي وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي; شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودي .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري] نمود .»
پي نوشت:
1) برخي سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته اند، ر . ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا .
2) منتهي الامال، ج 1، ص 136 .
3) معارف و معاريف، ج 7، ص 206 .
4) جعفر نقدي، زينب كبري، ص 12 .
5) معالي السبطين، ج 1، ص 26 .
6) تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
7) علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج 2، ص 118 .
8) منتهي الامال، ج 1، ص 137 - 138 . برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج 3، ص 30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص 715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص 122 .
12) الوقايع والحوادث، ج 2، ص 30; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 293 .
13) زينب كبري عليها السلام، ص 12 .
14) مفاتيح الجنان، ص 715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص 264 .
17) معالي السبطين، ج 1، ص 270; نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص 176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج 2، ص 104 .
21) منتهي الامال، ص 136; ر . ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
22) حماسه حسيني، ج 1، ص 59 .
23) معالي السبطين، ج 1، ص 267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30 .
26) مقتل مقرم، ص 269 .
27) ذريعه، ص 124 .
28) عناوين برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص 542 .
29) همان، ص 400 .
30) كبريت الاحمر، ص 159; منتخب التواريخ، ص 258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345 .
32) بحارالانوار، ج 45، ص 41; ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 97 .
33) دين و تمدن، ج 1، ص 288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 300 .
34) بحارالانوار، ج 44، ص 298; تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام
برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص 542 .
29) همان، ص 400 .
30) كبريت الاحمر، ص 159; منتخب التواريخ، ص 258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345 .
32) بحارالانوار، ج 45، ص 41; ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 97 .
33) دين و تمدن، ج 1، ص 288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 300 .
34) بحارالانوار، ج 44، ص 298; تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام
امر به معروف و نهی از منکر
امام خامنه ای:چیزی که جامعه را اصلاح می کند همین نهی از منکر زبانی
است .
اسلام بدون نهی از منکر مقبول جامعه نیست.