ای یوسف زهرا...
ای یوسف زهرا که صدها هزار یوسف از حسن جمالت حیران شده و هزاران خویشتن دار صبور از عشق دیدارت، گریبانها را شکافته که: ای پیدای پنهان! رخ بنما، خود را هویدا کن.. شمع افروز، ظلمت ها را پنهان کن.. ابرهای تیره بلا را که باران حوادث بر سر یاران میبارد، پس زن، بر باد ده، با آفتاب رخت، دل عشاقان را امیدبخش که هم اینک شور و شر و خوف و ضر فراگیر شده و امن و امان از میان رفته؛ تنها یک روزنه امید دوستانت را نوید میدهد و تحمل سهمگین ترین رنج و بلا را بر آنان هموار میسازد که برق ذوالفقار علی را در دست با قدرتت ببینند و چشم های رمد دیده به نور جمال دل آرایت روشن گردد.ای آب زندگانی و ای دریای بیکران اسماء و معانی! از ندیدنت دیدههایمان گریان و اشکهایمان چون باران است.
ای نوح! ای ربان کشتی اهل بیت! غرق زدگان را دریاب و کشتی را از طوفان بلا برهان. ای نور برگزیده حق که انوار مصطفی و مرتضی از نور رخت نمایان است، می ناب ولایت را بیساغر و پیاله به ما بیاشامان تا زعشقت بیشتر مخمور ومست گردیم که این راه، همی عاشق میخواهد نه عاقل و سرمست میخواهد نه خامل.
ای نفحة الرحمن! از آن دم مسیحائیت نفحهای رحمانی بر قلوبمان بنواز که حیات تازه بگیرد، شکوفا گردد، به طرب آید و رقص کنان بر شب پرههای دیو صفت بتازد و ددان را از سر راه خوبان بردارد تا همه انسیان و پریان بر کف پایت سر نهندو چون تو لب بگشایی استادان سخن و ادیبان بیان لب فرو بندند و چون تو دستور دهی، فرمان اطاعت تو برند چرا که خسروان جهان خاک پایت را تاج بر سر نهند و آسمان و زمین بر سایر افلاک فخر ریزند که تو را در بر دارند هرچند تمام افلاک و فلک الافلاک به وجود ذیجودت زندهاند و سرخوش، و زمین و زمان و خور و ماه و انس و جان و فرشته و پری، همه از پرتو رویت فروغ گیرند و به حرکت و نشاط درآیند.
اساس عقیده به مهدویت
اساس در عقیده به مهدویت و غلبه اسلام بر تمامی ادیان و منتهی شدن سیر طبیعی دنیا، به حاکمیت اسلام و فرامین الهی و یگانه شدن قوانین و نظام های موجود و خلافت مومنان و شایستگان در زمین و تبدیل ترس و هراس بشریت به امان و امنیت و نابودی همه مظاهر استضعاف و استکبار، همگی در همان نیروی اولیه ای است که به طرزی شگفت، برای نابودی همه مظاهر شرک و استکبار و آزاد سازی انسان از سلطه طواغیت و خارج ساختن بشریت از ذلت بندگی مردم به عزت بندگی خداوند، در نهاد دعوت اسلام و باور توحیدی و کلمه اخلاص بهودیعت نهاده شده است.
اینکه می بینیم دنیا در سیر خویش به سوی جامعه ای یگانه و بین المللی و ادغام بعضی جوامع در بعضی دیگر و کاستن امتیازات سیاسی و نظامی و نژادی، در حرکت است و دانش و پیشرفت صنعتی، یگانه شدن بشریت و یکی شدن اقوام و ملیت های مختلف را میسر ساخته است و توسعه ارتباطات و پیوندهای بین ملت ها و قومیت های گوناگون، آن را مانند اهل شهری بلکه محله ای واحد قرار داده است، همگی زمینه ساز آینده ای درخشان، بر اساس تعالیم اسلام و قرآن به شمار می رود. یعنی همان طور که بشریت جامعه های قبیله ای را پشت سر نهاده و در حرکت خویش، به تاسیس جوامع شهر نشین، بر اساس وحدت منطقه، یا منافع سیاسی، یا اقتصادی، یا نژادی رسیده است که هر کدام خواستار غلبه و تسلط بر دیگری است، یقینا در همین سیر رو به رشد، روزی از این حکومت های جزئی و وحدت های ناچیز رهایی یافته و به وحدتی بزرگ و حکومتی الهی و جهانگیر که هیچ اختصاصی به فرد یا طائفه یا منطقه یا نژادی مخصوص نخواهد داشت، دست پیدا خواهد کرد، که همانا حکومت اسلام و قرآن است، حکومتی که همگان را شامل می شود و همه در آن مساویند. ما مسلمانان، همه چنانکه همه خبرهای غیبی خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را باور داریم و چنانکه به فرشتگان خدا و کتاب ها و پیامبران او ایمان داریم و آنچه را که از جزئیات و تفاصیل معاد و بهشت و دوزخ ومانند آن - که جز به وسیله وحی و خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و آله قابل اثبات نیست - به ما خبر داده اند، تصدیق می کنیم، همین طور به وعده خداوند نیز که آن را در کتاب مجیدش خطاب به ایمان آورندگان و همه بشریت بیان فرموده و ما را زبان پیامبران و رسولانش نسبت به آن بشارت بخشیده، و پیامبر راستگو و امین ما، آن را به آگاهی ما رسانده است، ایمان داریم، و نسبت به تحقق این وعده الهی در وراثت صالحان و حکومت اسلام و قرآن در تمام جهان، تردیدی به خود راه نمی دهیم، و از خدا می خواهیم که ما را بر این عقیده، و بر تمام مبادی و اصول اسلامی و باورهای اصیل و صحیح، پایدار و ثابت قدم بدارد. ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب.
پروردگارا بعد از اینکه ما را هدایت فرمودی، ضلالت و گمراهی را به دل های ما راه مده و از جانب خویش رحمتی خاص به ما عنایت کن، که همانا تو بسیار بخشنده و عنایت کننده ای.
آن همه مقام چرا؟
می پرسند: آن همه مقام چرا؟ با این که حضرت معصومه(ع) چندین خواهر داشت، چرا بر آنها برتری داشت؟ پاسخ: این سؤال در مورد حضرت زهرا(ع) نیز مطرح است، که باید در پاسخ گفت: این دو بانو علاوه بر شرافت خانوادگی و ذاتی، در عرصه ها و میدان های ایمان و عمل، ممتاز بودند و در این راستا با گزینش خود، درجات عالی ارزش های والای انسانی را پیمودند، و با عرفان و عمل خود آن گونه درخشیدند. حضرت معصومه(ع) در صحنه های علم، عرفان، ایمان، سیاست، و حمایت از مقام رهبری، بسیار ممتاز بود و سرانجام در این راستا به شهادت رسید. او در اقامت هفده روزه خود در قم، به عبادت و راز و نیاز با خدا اشتغال داشت، چنان که عبادتگاه او که آن را"بیت النور” گویند و اکنون در مدرسه ستیه قم در محله میدان میر قرار گرفته، گواه نورانیت و صفای ممتاز او در ارتباط با خداست. “از پرباری عمر مبارک 28 ساله حضرت معصومه(ع) همان بس که در اقامت هفده روزه اش در قم، حوزه علمیه قم را بقای جادوانه بخشید، و ده ها هزار فرهیخته و دانش پژوه را به جهان تشیع ارزانی داشت، بزرگانی بسان زکریا بن آدم از اصحاب امام رضا(ع) و احمد بن اسحاق وکیل امام حسن عسکری(ع) در قم تا وجود مراجع تقلید و اندیشمندان متفکری چون: میرزای قمی، آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی، آیه الله حائری، آیه الله صدر، آیه الله سید محمد تقی خوانساری، آیه الله حجت، آیه الله بروجردی، آیه الله سید احمد خوانساری، آیه الله گلپایگانی، آیه الله مرعشی نجفی، آیه الله اراکی، علامه طباطبائی، استاد شهید مرتضی مطهری و حضرت امام خمینی(اعلی الله مقامهم الشریف) همه از برکت وجود عالمه آل عبا حضرت معصومه(ع) است که به حوزه علمیه مرکزیت داه، و با پرتو افشانی خویش، آن را به مدینه فاضله اسلامی تبدیل نموده است… انقلاب اسلامی ایران در حقیقت فرزند پاک این سرزمین مطهر و فیضیه(فیض گرفته از درگاه بی بی فاطمه معصومه(ع)) است، که اینکه با رهبری های حکیمانه ولی امر مسلمین، حضرت آیه الله خامنه ای مد ظله العالی، به مسیر خود ادامه می دهد. رحمت خدای بزرگ و درود خالصانه همه پیامبران، امامان، اولیای خدا و مجاهدان راستین بر این بانوی بزرگ باد، که هماره می درخشد و نور افشانی می کند. و کوثر همیشه جوشان ولایت است. کوتاه سخن اینکه: آنچه انسان را به مقامات ارجمند می رساند، ایمان و عمل است، چنان که امام باقر(ع) فرمود: “فَوَ اللهِ ما شِیعَتُنا اِلا مَنْ اِتَقَی اللهَ وَ اَطاعَهُ؛ سوگند به خدا شیعه ما نیست مگر کسی که پرهیزکار بوده و از خدا اطاعت کند.” نیز فرمود: “لا تُنالُ وِلا یَتُنا اِلا بِالْعَمَلِ وَالْوَرَعِ؛ به ولایت و دوستی ما جز از راه انجام عمل نیک و پرهیزکاری نمی توان رسید. 2ـ توجه اسلام و مسلمانان به ارزش زن در همه تاریخ و در تمام ادیان، با افراط و تفریط،به زنان ظلم شده است ولی اسلام حقوق زن را به طور کامل و عادلاه به آنها داده است، و آنها را از هر گونه انحطاط های ساختگی رهایی بخشیده است. یکی از نمونه های این حقیقت این که: مسلمانان بانوانی همچون: حضرت خدیجه، حضرت فاطمه، حضرت زینب، حضرت معصومه ـ علیهن السلام ـ را به عنوان اینکه آنها دارای عالی ترین مقام ها هستند می ستایند، و با بهترین و عمیق ترین روش، از آنها تجلیل و احترام و نسبت به آنها ابراز احساسات می نمایند، و با این روش خود اعلام می دارند که میزان در رسیدن به مقامات عالی، تقوا و عمل است، نه زن و مرد، سیاه و سفید و… . و این عظمت و احترام که در بارگاه نورانی حضرت فاطمه معصومه(ع) که همچون نگین در شهر قم، جلوه دارد بهترین دلیل و گواه به احترام اسلام به شخصیت زنان والامقام است، و همین نمونه عملی می تواند جواب کوبنده ای باشد برای آنهایی که می گویند اسلام برای زن چندان ارزشی قائل نیست.
مرغ دلم راهی قم می شود در حرم امن تو گم می شود /عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک /کوثر نوری به کویر قمی آب حیاتِ دل این مردمی /عمه سادات بگو کیستی فاطمه یا زینب ثانی استی؟ /از سفر کرببلا آمدی یا که به دنبال رضا آمدی /کاش شبی مست حضورم کنی باخبر از وقت ظهورم کنی
حضرت معصومه سلام الله علیها فاطمه دوم - محمد محمدی اشتهاردی
سلسله درسهای شناخت دین از منظر نهج البلاغه
شناخت هستی، مهمترین مسئله ی زندگی
نگاهی به سرنوشت اغلب پیروان مکتب «نیهلیسم» و پوچگرایی، نشان دهنده ی نقش اندیشه و اعتقاد در زندگی آدمی است.
آنها که روح مضطرب و پریشانشان در ساحل امن اعتقاد صحیح، آرامش نگرفته است و خود را قایقی بی بادبان در دریایی طوفانی می بینند، چگونه روزگار میگذرانند؟: ای کاش میتوانستیم آنان را به موجوداتی بی خاصیت و بی ضرر تشبیه کنیم ولی متاسفانه از این هم بیشتر قوس نزولی را طی میکنند.
این زندگی اسفبار، معلول آن فکر و عقیده ای است که در مغز آنان جای گرفته و آثار سوء آن در زندگی خودنمایی میکند. پس اگر بگوئیم زندگی، آئینهی اندیشه و افکار است، سخنی بجا و بحق گفتهایم و نیز اگر بخواهیم زندگی عالی و ایدهعالی داشته باشیم باید قبلا به گنجینه ی افکار و عقاید خود برسیم و آن را نخست مورد بررسی قرار دهیم.
درباره ی افرادی که زندگی را پوچ انگاشته و از تحقیق و بررسی، خودداری میکنند به این سخن امام علیه السلام توجه کنیم:
فما خلق امرء عبثا فیلهو و لا ترک سدی فیلغو
هیچکس بیهوده آفریده نشده است تا به پوچی، روزگار بگذراند و نیز بی مسئولیت و خودسر، رها نشده است تا به کارهای لغو و بیارزش بپردازد.
میزان شناخت بیهودگی و هدفداری، اندیشه و اعتقاد آدمی است و برای رسیدن به «وادی امن» ارزشهای اصیل، باید از این میزان، بهره برد.
آنها که عمری در زندان تاریک و عفن مادیات، سپری کرده و حاضر نیستند به سوی افقهای بلند اندیشه و تفکر پر کشند، باید چهرهی خود را در آئینه ی کلام گهربار امام المتقین بنگرند:
فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها او المرسله شغلها تقمها تکترش من اعلافها و تلهو عما یراد بها.
انسان آفریده نشده است تا خوب بخورد و خوردن چرب و شیرین او را به خود مشغول سازد، همانند چهارپایی که او را به آغلبسته و کاه و علف جلویش ریخته باشند که تمام تلاش و هدفش همانست و یا حیوان افسار گسیخته یی که تمام وقت خود را صرف به هم زدن زباله ها برای پر کردن شکمش میکند، ولی از سرنوشت خویش بیخبر است. یعنی نمیداند برای چه پروار میشود؟ و رساتر آنکه اندیشه ای ندارد و تنها تلاش و کوشش او برای سیر کردن شکم آن هم با آن وضع فلاکتبار است.
در واقع، انسانی که به سرنوشت خود نیندیشد و سیر کردن شکم و ادارهی زندگی مادی، او را از مسایل فکری و اعتقادی بازدارد، در حکم همان چهارپا است.
کوتاه سخن آنکه، هستی شناسی و حرکت و تلاش اندیشه پیرامون خلقت و آفریدگار و ارتباط انسان با اواز مهمترین و اصلی ترین مسایل زندگی است و آدمی اگر در این وادی وارد نشود، انسانیت او زیر سوال قرار خواهد گرفت.
در دیدگاه انسانهای خودساخته، محور اندیشه و حرکت انسان، بیشتر ماندن و بیشتر از غرائز بهره بردن نیست، بلکه رشد و معراج او اساس است.
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچهی ترکیب، تختهبند تنم
ترا ز کنگرهی عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست؟(حافظ)
آیا منطق و عقل به ما اجازه میدهد که تفکر و اندیشه در پیرامون این مسایل حیاتی را کنار بگذاریم و چشم و گوش خود را بسته و نسبت به واقعیت جهان بیتفاوت و بی شناخت بمانیم؟!
انسانی که ویژگی چشمگیر او، گشودن گرهی کور مشکلات و مجهولات با سرپنجهی اندیشه و تفکر است و عظمت او در آشنایی به اسرار و باطن عالم هستی است، آیا ممکن است دربارهی اصل هستی و هدفداری آن نیندیشد و این اندیشه را در راس همه یامور قرار ندهد؟!
راستی این آسمان فیروزه فام که سپیدهمان و شامگاهان، دیدگان زیباپسند انسان را به خود جلب میکند و این زمینی که میلیونها موجود زنده را با هزاران جلوه و راز، در دامن خود جایمی دهد، ممکن است این فکر را در خاطرهها پدید نیاورد که از کیست؟ و او کیست؟
نگاهی به نهجالبلاغه بیفکنیم که امام- درود خدا بر او- چگونه به این راز بزرگ هستی اشاره میفرماید:
فانظر الی الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر و اختلاف هذا اللیل و النهار… و تفرق هذه اللغات و الالسن المختلفات، فالویل لمن انکر المقدر و جحد مدبر زعموا انهم کالنبات ما لهم زارع… و هل یکون بناء من غیر بان او جنایه من غیر جان؟
ترجمه: به خورشید و ماه و روئیدنیها و درخت، آب و سنگ و رفت و آمد شب و روز و گونه گونگی لغات و گویشها بیندیش. پس وای بر آن کس که آفریدگار را منکر شود و مدیر و مدبر عالم هستی را نپذیرد. این چه گمان باطلی است که جهان را چونان گیاه خودرویی پنداشتهاند که دست باغبان هستی بدان نرسیده است؟! چگونه قابل تصور است که بدون سازنده، ساختمانی پدید آید و یا جنایت و حادثهیی خودبخود و بدون انتساب به جنایتگر یا حادثه آفرینی شکل گیرد؟!
در جای دیگر با صراحت بیشتر میفرماید:
و لا خلق السموات و الارض و ما بینهما باطل. (ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار).
ترجمه: این چنین نیست که آفرینش آسمانها و زمین، باطل و بیحکمت باشد، این، پندار کوردلانی است که چشم خویش را از دیدن واقعیات
بستهاند، پس وای بر کافران از آتش.
اگر انسان بر مرکب اندیشه و تفکر بنشیند و جهان آفرینش و آفاق بیکران را سیر نکند، چگونه میتواند از حقایق و زیباییها با خبر شود؟ و آیا دستگاه عظیم و اسراآمیز مغز خود را تعطیل نکرده است؟!
نه شبم نه شبپرستم که حدیث خواب گویم
چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گویم
و اگر توسن اندیشه، فقط در سرزمین محدود مادیت به دور خود بچرخد، به پوچی و بنبست نخواهد رسید؟!
چه زیباست سخن امام که رمز زندگی و سعادت را تفکر و اندیشه میداند.
و لو فکروا فی عظیم القدره و جسیم النعمه لرجعوا الی الطریق و خافوا عذاب الحریق… الا ینظرون الی صغیر ما خلق کیف احکم خلقه و اتقن ترکیبه و فلق له السمع و البصر و سوی له العظم و البشر…؟
ترجمه: و اگر مردم در عظمت توانایی خداوند و نعمت انبوه او بیندیشند به راه سعادت بازخواهند گشت و از عذاب سوزان بیم خواهند داشت.
چرا مردم نمیاندیشند و مخلوقات کوچک و ظریف آفرینش- مورچه- را نمیبینند و در ترازوی اندیشه، سبک و سنگین نمیکنند؟!: که چگونه دست قدرت خدا، خلقت آن را محکم و متینقرار داده و ترکیب و جنبش آن را حساب شده و دقیق ساخته و برای آن، گوش و چشم گشوده و پوست و استخوان ترتیب داده است؟در واقع راه زندگی، دورنمایی تاریک و پرسوال دارد و روندگان این راه سرنوشتساز باید قبل از هر چیز هدف و مقصد خود را مشخص کنند و مشخص کردن هدف جز از راه اندیشه در مسایل زیربنایی، پدید نخواهد آمد.
زیبایی اخلاق
در برابر بیاعتنایی غلام
دربارة حضرت امیر علیه السلام نقل کردهاند که غلامی داشتند که مقداری بیادب بود. رفتار شایسته با بیادبها بسیار مهم است وگرنه انسان با افراد باادب مشکل ندارد.
غلام باید در اختیار مولایش باشد. به قول یکی از بزرگان، خداوند غلام و مولا را در عالم درست کرد تا راه بندگی را به بندگانش نشان بدهد. همانطور که غلام و عبد کاملاً در اختیار مولای خودش هست، ما هم در اختیار خداوند و تسلیم فرمان او باشیم و بدون اذن او کاری انجام ندهیم. خودمان، مالمان و همه چیزمان مال خداست و صاحب اختیار ما اوست.
یک زمانی امیرالمؤمنین علیه السلام غلامشان را صدا زدند، جواب نداد. چندین بار این صدا زدن تکرار شد و از غلام جوابی شنیده نشد. صبر و بردباری حضرت هم فوق العاده بود. کسی که مولا و امامش او را صدا بزند و جواب ندهد، خیلی باید مسأله داشته باشد. امام اختیاردار کل عالم است.
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از چندین بار صدا زدن و جواب نشنیدن، به سراغ غلام رفتند. دیدند که دراز کشیده است و دارد خرما میخورد. برای اطمینان خاطر از او پرسیدند: شنیدی که تو را صدا میزدم؟ گفت:دیدهاید که بعضی از بچههای کوچک کار میکنند که مادر خودشان را به جوش بیاوردند. بعد میروند در گوشهای و میخندند. برای عصبانی کردن پدر و مادر نقشه میکشند و بعد کیف میکنند. این روی فطرت خودشان است. خداوند اینها را تحریک میکند تا به ما نمره بدهد.
حضرت امیر هم با کمال مهر و محبت فرمودند: من هم به غضب میآورم کسی را که به تو گفته است مرا عصبانی کنی. یعنی شیطان در تو نفوذ کرده و تو آلت دست شیطان شدهای که امامت را به غضب بیاوری.
بعد فرمودند: تو راه در راه خدا آزاد کردم. تا بینی شیطان به خاک مالیده شود. قدرت این نیست که بار سنگینی را بلند کنید. قدرت این است که جوش نیاوری. امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت الله است. این قدرت و عظمت و عزت است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
رُبَّ عَزیزٍ اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَلیلٍ اَعَزَّهُ خُلْقُهُ؛ چه بسیار عزیزی که خُلق بد او، او را به ذلت کشاند و ذلیل ساخت، و چه بسیار ذلیلی که خُلق خوب او، او را به عزت نشانید.