مَثَل های حکیمانه
مَثَل دین
امام صادق علیه السلام :لقمان به پسرش گفت: . . . «ای پسرم! سرور اخلاق حکیمانه، دین خدای متعال است . مَثَل دین ، همانند درخت استوار است ؛ ایمان به خدا آب آن است و نماز ، ریشه های آن و زکات ، تنه آن و برادری در راه خدا ، شاخه های آن و اخلاق نیک ، برگ های آن و بیرون آمدن از گناهان ، میوه آن و همان گونه که درخت ، جز با [دادنِ] میوه پاکیزه به کمال نمی رسد، دین نیز جز با بیرون آمدن از محرّمات، کامل نمی شود» .
حکمت نامه لقمان - محمد محمدی ری شهری
همه روز محاسبه کن
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یَوْم(1)
کسی که همه روز به حساب خویشتن نرسد از ما نیست!
شرح کوتاه
پیشگیری از زیان و کوشش برای سود بیشتر، در هیچ مؤسسه ای چه کوچک و چه بزرگ در این جهان، بدون رسیدگی مستمر و محاسبه و بیلان ممکن نیست. و راستی حیرت آور است که مردم در حساب سرمایه های مادی خود این قدر دقیقند، و یا نسبت به کمو زیاد شدن چند گرم وزن بدن خویش حساسیت دارند، اما گاهی در تمامی عمر حتی یک بار به حساب های انسانی و اخلاقی و معنوی خویش نمی رسند چه غفلت وحشتناکی!
ولی یک مسلمان مسئوول و بیدار کسی است که به گفته امام کاظم(علیه السلام)در حدیث فوق، همه روز بدون استثنا به حساب خویشتن رسیدگی می کند. «ان عمل حسناً استزاد منه و ان عمل سیئاً استغفر الله منه; اگر کار نیکی کرده کوشش می کند بیشتر کند و اگر کار بدی انجام داده از آن توبه می نماید».
1. از کتاب اقوال الائمه، جلد 1، صفحه 214.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
سفر آخرین
زینب میخواست چند گاهی را که از عمر او ماندهاست، در جوار جد خود بگذراند ولی بنی امیه راضی نمیشدند؛ چه زینب و کسانی که با او از کربلا باز گشته بودند، مردم را از ستمکاری سپاه یزید و جنایات فجیعی که بر حسین و یاران او رفت، آگاه میکردند و توقف زینب در مدینه کافی بود که آتش حزن را در سینه شیعیان بر افروزد و مردم را علیه دربار یزید تهییج کند. تا آنجا که حاکم مدینه، یزید را نامه کرد که: زینب به قوت عقل و منطق، مردم مدینه را به هیجان آورده و میخواهد به کمک ایشان به خونخواهی حسین برخیزد.
یزید فرمان داد که بقیه خاندان حسین را در شهرها پراکنده کند و حاکم مدینه زینب را گفت: از مدینه خارج شود و به هر کجا که خواهد مقام کند.
زینب با خشم و هیجان پاسخ داد:
خداوند میداند چه بر سر ما آمد! بهترین ما کشته شدند، بازماندگان را همچون چهارپا از این سو به آن سو راندند و ما را بر جهازهای بی روپوش نشانیدند، به خدا اگر خون ما را بریزید از مدینه بیرون نخواهیم رفت.
زنان بنیهاشم از خشم یزید بر وی ترسیده و با نرمی و ملاطفت درخواست کردند که مدینه را ترک گوید.
زینب دختر عقیل گفت: دخر عمو! وعده خدا در حق ما راستاست و هر جا را از زمین بخواهیم میراث ما میکند و ستمکاران را کیفر میدهد به جایی برو که در امان باشی!
زینب ناچار از مدینه بیرون رفت و از آن پس مدینه او را ندید.
زینب از مدینه به مصر رفت …
چه سفرهای بسیار که زینب کرد! …
آیا مقدر است که او سراسر عمر خود را از شهری به شهری در حرکت باشد و در زمین جای امنی نیابد؟
زنان بنی هاشم که همراه وی بودند، متوجه شدند که عقیله با افکاری دست به گریبان است و سخت مضطرب و محزون به نظر میرسید، چنان که تا بدان وقت او را چنان ندیده بودند، هر چه خواستند خاطر او را تسکین دهند بر اضطراب و نگرانی او افزود، ناچار دست به درمان دیگری زدند؛ ذکر مصیبت کربلا …
شاید با ریختن اشک، اندوه وی تخفیف یابد ولی اشک در چشم زینب خشک شده و جراحتی عمیق و کشنده در دل وی پدید آمده بود.
منزلهای آخرین این سفر، بر مسافرین دشوارتر و گرفتگی خاطرشان بیشتر بود.
کاروان از زمین حجاز، وطن آباء و اجداد و مهد پرورش کودکی، گذشت و به وادی نیل رسید.
سرزمینی که نه وطنی است و نه خویشی ….
افق را ابری متراکم گرفته و ماه در آسمان نمیدرخشید، بیابان شرقی را هوایی تیره و راکد و سنگین پرساخته و گویی در نظر قافله محزون، که راهی دراز پیموده است منجمد شد و سراسر وادی را وحشتی فرا گرفته بود.
سپس منظره تغییر یافت …
در همان لحظه که سیده زینب قدم به خاک مصر گذاشت هلال شعبان سال 61 نیز طلوع کرد. در روشنایی ماه معلوم شد گروهی از مردم مصر قافله را استقبال کردهاند. اینان تا نزدیک قریه (بلبیس) در رکاب مسافرین بودند و در آنجا عده دیگری که از پایتخت آمده بودند به ایشان ملحق شد.
این عده مرکب از مسلمة بن مخلد انصاری امیر مصر و گروهی از علما و اعیان مملکت بود که برای زیارت دختر زهرا و خواهر امام شهید آمده بودند.
چون چشم ایشان به زینب افتاد به گریه افتادند. و او را در میان گرفتند تا به پایتخت رسید.
مسلمة بن مخلد وی را به خانه برد و زینب نزدیک یک سال در آنجا اقامت گزید و در این مدت جز با زنان پارسا و از جان گذشته ملاقات نکرد.
سپس گردش به پایان رسید.
سیده زینب، شامِ روزِ یکشنبه چهار دهم رجب سال 22 (به اشهر اقوال) زندگی را بدرود گفت و دیدههایی را که قتلگاه کربلا را دیده بود بههم نهاد. و هنگام آسودگی، پیکری رسید که خستگیهای طاقت فرسایی را متحمل شده بود.
او را در خانه مسلمة بن مخلد انصاری که منزل وی بود به خاک سپردند. گور وی تا امروز مزار است و مسلمانان از نقاط دور دست به زیارت آن میروند.
اما داستان مصیبتهای جانگداز وی سالها و قرنهاست که ورد زبانها میباشد.
شیرزن کربلا، یا، زینب دختر علی علیه السلام - عایشه بنت الشاطی
نوحه گری جاهلیت
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یکی از سخنان کوتاه پیامبر(علیه السلام) که هیچ کس پیش از او نگفته، این بود:
اَلنَّیاحَةُ مِنْ عَمَلِ الْجاهِلِیَّةِ(1)
نوحه گری از اعمال دوران جاهلیت است (در برابر مشکلات نباید ناله کرد بلکه باید برای حل آنها بپاخاست).
شرح کوتاه
این حدیث کوتاه و پرمعنا، ظاهری دارد و باطنی:
ظاهر آن اشاره به اعمال بی رویه ای است که در زمان جاهلیت مرسوم بود; هنگامی که کسی از دنیا می رفت زنان نوحه گر دعوت می کردند که با آهنگ های مخصوص خود و اشعار پر از دورغ و فریب بر مرگ او نوحه سرایی کنند و یک عزای ساختگی و قلابی برپا سازد. و اما معنای دیگری که شاید امام باقر(علیه السلام) نیز به آن اشاره می کند این است که در برابر حوادث سخت و پیچیده و مشکلات زندگی فردی و اجتماعی نوحه گری و ناله کردن بیهوده است و به هدر دادن نیروها و امکانات است; باید با سر پنجه عقل و اندیشه و با همّت و استقامت مداوم آنها را گشود و چاره جویی کرد.
1. وسایل الشیعه، جلد 1، صفحه 915.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
زيارت مأثور در اربعين
در روايات شيعه براي روز اربعين حسيني دستورهايي وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن دو ركعت نماز نيز خوانده ميشود و دعا در آن وقت مستجاب است.
در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين (عليهالسلام) همان هدف رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته شده است. براساس قرآن و نهجالبلاغه، هدف رسالت انبياي الهي، دو چيز است: يكي عالم كردن مردم و ديگري عاقل نمودن آنها با تهذيب نفس.
كساني كه علم ندارند، دستور خدا را نميدانند و توان تربيت خود يا ديگران را ندارند. برخي نيز عالمند، ولي در اثر نداشتن عقل به دانش خود عمل نميكنند. از اينرو، انبيا (عليهمالسلام) براي تعليم و نيز تزكيه مردم مبعوث شده اند كه به مردم خوبيها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمايانند تا مردم خوب بفهمند و به خوبيها عمل كنند. چنين جامعهاي مهد پرورش اولياي الهي است.
در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم (عليهالسلام) نقل شده كه به خداوند عرض كرد: پيامبري مبعوث فرما كه مردم را عالِم و مهذّب كند؛ (ربّنا و ابعث فيهم رسولا ً منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم). خداوند دعاي آن حضرت را اجابت كرد و در سوره «جمعه» فرمود: (هو الذي بعث في الأُمّيين رسولا ً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين)
براساس اين آيه، مردم حجاز، پيش از بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گرفتار دو مُعْضِل علمي و عملي بودند: يكي ناداني و ديگري گمراهي. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با تعليم كتاب و حكمت آنها را از جهل رهانيد و عالم كرد و نيز با تزكيه نفس، آنان را از بيراهه به راه آورد و عادل كرد.
اميرمؤمنان (عليهالسلام) در تشريح بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «فهديهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة»[3]؛ يعني خداوند به دست پيامبرش مردم را عالِم و عادل كرد.
امام حسين (عليهالسلام) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودي، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و صاحب ولايت؛ «حسين منّى و أنا من حسين»، بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعني احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بيآموزاند و آنان را اهل عمل كند.
همه اهل بيت (عليهمالسلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنراني و نوشتن نامه به وظيفه خود عمل ميكردند؛ ولي سيدالشهدا (عليهالسلام) افزون بر كارهاي ياد شده، به سبب يأس از تأثير اساسي اين ابزار در شرايطي قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براي نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت (عليهالسلام) بود كه هم مبارزه فرهنگي و سياسي و اجتهادي داشت، هم نبرد جهادي.
چنانكه در زيارت اربعين آن حضرت ميخوانيم: «فأعذر فى الدعا و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ يعني آن حضرت (عليهالسلام) با اتمام حجت بر خلق، هر عذري را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهرباني انجام داد و خون پاكش را در راه تو اي خدا نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهي نجات دهد.
گفتني است: كلمه «ليستنقذ» از باب تنازع، متعلّق به هر سه فعلي است (أعذر، منح، و بذل) كه پيش از آن آمده است؛ يعني اعذار و نصح و بذلِ خون آن حضرت (عليهالسلام) همگي براي عالم و عادل كردن انسانهايي بود كه در درياي هلاكت جهل علمي و فساد اخلاقي غوطهور بودند؛ چنانكه برخي از انبياي گذشته نيز صرف نظر از تبليغ، تعليم و تحقيق اجتهادي به نبرد جهادي نيز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشيدند تا ددمنشي را به فرشته وَشي و جاهليت را به تمدّن اسلامي بدل نمايند.
شکوفایی عقل درپرتو نهضت حسینی،ص248