تا می توانی از کسی چیزی مخواه!
حضرت امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
طَلَبُ الْحَوائِج إِلی النَّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَمَذَهَبَةٌ لِلْحَیاءِ وَ إِسْتِخفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرُ (تحف العقول، صفحه 201
ترجمه
تقاضا نزد مردم بردن، خواری در زندگی است و نابود کننده حیا و سبک کننده شخصیت انسان; و فقری است که آدمی آن را برای خود فراهم می سازد.
شرح کوتاه
بعضی از مردم به گمان فرار از فقر، خود را به دست فقر می سپارند، و با بردن تقاضاهای غیر ضروری به نزد این و آن، خود را وابسته و نیازمند می سازند و شخصیت انسانی خویش را در هم می کوبند.
اسلام به پیروان خود دستور می دهد که تا آن جا که توانایی دارند، روی پای خود بایستند و از «زندگی اتکالی» بپرهیزند که، بی نیازی بوسیله دیگران، عین نیازمندی است.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
مردعابد وجوان گناهکار
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ
کیمیای سعادت، ج1
فواید تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)
فواید و ارزش خواندن تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعد از نماز چیست؟
پاسخ:
بخشیده شدن گناهان، از فواید خواندن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از نماز است که چیز کمی نیست..
?از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود کسی که بعد از نماز صبح، قبل از این که پایش را بردارد، تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بگوید، خداوند، گناهش را میآمرزد. و از الله اکبر شروع کند.
«مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) قَبْلَ أَنْ يَثْنِيَ رِجْلَهُ بَعْدَ انْصِرَافِهِ مِنْ صَلَاةِ الْغَدَاةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ يَبْدَأُ بِالتَّكْبِيرِ» (1)
هم چنین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود کسی که بعد از نماز فریضه، تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را پیش از این که دو پایش را بردارد، بگوید و بعد از آن، یک بار «لا إله إلا الله» بگوید، بخشیده میشود.
«مَنْ سَبَّحَ اللَّهَ فِي دُبُرِ الْفَرِيضَةِ قَبْلَ أَنْ يَثْنِيَ رِجْلَيْهِ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) الْمِائَةَ وَ أَتْبَعَهَا بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مَرَّةً وَاحِدَةً غُفِرَ لَه» (2)
1. حمیری، عبدالله، قرب الإسناد، ص 4، ح 11
2. برقی، احمد، المحاسن، ج 1، ص 36، ح 34
.
عصمت انبياء
عصمت انبياء در سه مرحله
ما براى اثبات اين موضوع، عصمت را درباره انبياء از قرآن شريف اثبات می نماییم.
اما درباره پيمبران مىگوئيم كه عصمت مورد كلام در سه موضوع است.
اول در موضوع تلقّى وحى يعنى قلب پيغمبر بايد طورى باشد كه در حال نزول وحى خطا نكند و وحى را همانطور كه وارد است به خود بگيرد، و در تلقّى كم و زياد ننمايد؛ و قلب پيغمبر، وحى را در خود به صورت ديگر غير از حقيقت واقعيّه خود جلوه ندهد.
دوّم در موضوع تبليغ و رساندن وحى است؛ يعنى پيغمبر همانطور كه وحى را گرفته است همانطور بايد برساند، در اداء و رساندن نبايد دچار خطا و اشتباه گردد؛ نبايد وحى را فراموش كند يا در اداء آن كم و زياد نموده غير از صورت واقعى خود آن را به امّت خود تبليغ نمايد.
موضوع سوّم در موضوع معصيت و گناه است، يعنى هر چه مخالف با مقام عبوديّت و منافى احترام و موجب هتك مقام مولى است نبايد از او سر زند، چه راجع به گفتار باشد يا راجع به افعال؛ و بطور كلّى اين سه مرحله را مىتوان به يك جمله اختصار نمود و آن وجود امريست از جانب خدا در انسان معصوم كه او را از خطا و گناه مصون دارد.
و اما خطا در غير اين سه موضوع، مثل خطا در امور خارجيّه نظير اشتباهاتيكه انسان در حواسّ خود مىكند يا در ادراكات امور اعتباريّه و مانند خطا در امور تكوينيّه از نفع و ضرر و صلاح و فساد از محلّ نزاع و مورد گفتگوى شيعه و سنى خارج است.
اما در آن سه مرحله از عصمت آياتى از قرآن دلالت بر آن دارد مثل قوله تعالى:
«كَانَ النَاسُ امَّةً وَاحِدَة فَبَعَثَ اللهُ النَبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الكِتَابَ بالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اختَلَفَ فِيهِ إلَّا الَذِينَ اوتُوهُ مِن بَعدِ مَا جَآئَتهُم البَيِّنَاتُ بَغيًا بَينَهُم فَهَدَى اللهُ الَذِينَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِيهِ مِن الحَقِّ بإذنِهِ وَ اللهُ يَهدِى مَن يَشَآءُ إلَى صِراطٍ مُستَقِيمٍ» (بقره/213)
اين آيه مى رساند كه منظور از ارسال پيمبران و انزال وحى و كتاب همانست كه مردم را به حقّ دعوت كنند، و در جميع موارد اختلاف چه در قول و چه در فعل و چه در اعتقاد، راه صواب و حقّ را به آنها راهنمائى كنند.
اينست هدف خلقت و آفرينش از بعثت انبياء؛ چون خداوند در اين مقصود اشتباه نمىكند و به غلط نيز نمىافتد به مفاد آيه:
«لَا يَضِلُّ رَبِّى وَ لَا يَنسَى» (طه/52)
و نيز در اين منظور و مقصود به هدف خود مىرسد و رادع و مانعى براى او نيست به مفاد آيه شريفه:
«إنَّ اللهَ بَالِغُ أمرهِ قَد جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيئٍ قَدرًا» (طلاق/3)
و به مفاد آيه كريمه:
«وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِه» (یوسف/21)
بنابراين لازمست براى حفظ وحى در انزال آن و تبليغ و اداء آن، پيمبران را از هر گونه خطا و غلطى مصون نگاه دارد، زيرا بالفرض طبق مفاد اين آيات اگر قلب پيغمبرى در تلقّى يا در تبليغ وحى دچار اشتباه گردد منظور از رسالت او به عمل نيامده است بعلّت اينكه منظور از رسالت دعوت به حقّ است به مفاد:
«وَ أنزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ»
و بنابراين در صورت اشتباه يا آنكه خدا در انتخاب رسول و طريقه انزال وحى بر قلب او دچار غلط و دستخوش نسيان واقع شده، و يا آنكه منظورش دعوت به حق بوده لكن در اجراء وحى در قلب پيغمبر به نحوى كه هيچ دستخوش تغيير و تبديل واقع نشود به خطا افتاده، و اينها به مقتضاى «لَا يَضِلُّ رَبِّى وَ لَا يَنسَى» صحيح نيست يا آنكه با آنكه منظورش دعوت به حق بوده و در اجراء اين امر نيز اشتباه و غلط نمىنموده است، لكن موانع خارجيّه جلوى امر خدا را مىگرفته و نمىگذارده به مرحله تحقق برسد. اين نيز به مقتضاى مفاد «إنَّ اللهَ بَالِغُ أمرهِ» يا آيه «وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِه» محال است.
روى اين مقدّمات حتماً خدا پيمبران را محفوظ از خطا و غلط در كيفيّت تلقّى وحى و تبليغ آن نگه مىدارد؛ و قلب آنان را بطورى صافى و پاك مىنمايد كه در اثر انزال وحى هيچ ارتعاش و موجى كه موجب دگرگونى كيفيت و واقعيّت وحى باشد در قلب آنان وجود نداشته باشد؛ و هيچگونه اضطراب و تاريكى كه نيز باعث تاويل و تفسير ادراكات واقعيّه بر خلاف واقعيّت و حقيقت آن باشد در آنها پديد نيايد.
و اين معنى حقيقت عصمت است در دو مرحله تلقّى وحى و تبليغ آن.
و اما در مرحله سوم كه مصونيّت و عصمت آنان از گناه باشد، ممكنست با بيان مقدمه ديگرى نيز دلالت آيه فوق را تمام دانست؛ و آن اينكه اگر پيغمبرى معصيت كند و مرتكب گناه گردد با اين فعلِ خود جواز و اباحه اين عمل را نشان داده است؛ چون عاقل به كارى دست نمىزند مگر آنكه او را نيكو و پسنديده داند؛ پس اگر از او معصيت سر زند در حاليكه قولًا امر به خلاف آن مىكند اين موجب تناقض و تهافت خواهد بود، و با فعل و قول خود تبليغ متناقضين نموده است؛ با قول و گفتار خود مردم را از آن بازداشته، ولى با فعل آن اباحه آن را اثبات و امّت را در فعل آن مرخّص داشته است.
و معلومست كه تبليغ متناقضين تبليغ حق نخواهد بود چون هر يك از آن دو مُبطِل ديگرى خواهند بود، و خدائى كه پيمبران را به منظور تبليغ حق ارسال نموده است؛ آنان را به دعوت به متناقضين نمىگمارد، بلكه آنان را از عمل غير حقّ و هر گونه معصيتى مصون مىدارد زيرا كه عصمت پيمبران در تبليغ رسالت و اداء وحى (آن طور كه بايد) بدون عصمت در مقام معصيت تمام نخواهد بود.
روى اين بيان به خوبى واضح شد كه آيه فوق دلالت بر عصمت انبياء در سه مرحله تلقّى و تبليغ وحى و در مقام گناه و معصيت دارد.
امام نيز كه حافظ شريعت و تبيين حكم و پاسدار قانون بر امّت است، نيز حائز مقامِ قلب و ادراك پيمبر است و از اين نقطه نظر با پيغمبر فرقى ندارد، جز آنكه پيغمبر آورنده شريعت و كتاب، و امام حافظ و مبلّغ آن است و همان ادلّهاى كه براى اثبات عصمت در انبياء مورد استفاده قرار مىگيرد بعينها درباره امام نيز وارد مىشود.
در كتاب كافى در كتاب الحجة مرحوم كلينى از على بن ابراهيم از پدرش از حسن بن ابراهيم از يونس بن يعقوب روايت مىكند كه: در نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام جماعتى از اصحاب بودند كه از آنجمله حمران بن أعين و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طيّار و جماعتى كه در ميان آنان جوانى برومند بنام هِشام بن حَكَم بود.
حضرت به هشام بن حكم فرمودند اى هشام! آيا خبر مىدهى به ما از آن مناظره و مكالمهاى كه بين تو و بين عمرو بن عبيد واقع شد؟
هشام گفت: يا بن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست كه من در مقابل شما لب بگشايم، و مناظره خود را باز گويم، من از شما حيا مىكنم و در پيشگاه شما زبان من قادر به حركت و سخن گفتن نيست.
حضرت فرمودند: زمانيكه شما را به كارى امر نموديم بايد بجا آوريد!
لزوم امام معصوم در جامعه
منظِّم عالم انسانيت و اجتماع امام است كه حتماً بايد داراى قوائى متين و فكرى صائب و انديشه اى خير الماكرين توانا ناظر بر اعمال و كردار امّت بوده، بين آنها نظم و تعادل را برقرار كند.
آيا اگر اين امام نيز خود جايز الخطا و مبتلى به معصيت و گناه و در فكر و انديشه مانند ساير افراد جامعه دچار هزاران خطا و اشتباه گردد و يا نيز مانند آنان بوالهوس و شهوتران باشد، مىتواند با اينحال در بين افراد صلح دهد، اختلافات آنان را رفع كند حقّ هر ذى حقّى را به او برساند و جلوى تعدّيات را بگيرد و تمام افراد را قوه حيات و نيروى زندگى بخشد؛ به هر كس به اندازه استعداد و نياز او از معارف و حقائق تعليم كند؛ موارد خطا و اشتباه آنان را هر يك به نوبه خود در سلوك راه خدا و رسيدن به مقصد كمال بيان كند؟ حاشا و كلّا!
بنابراين رهبر جامعه و زعيم و امام مردم بايد معصوم و عارى از گناه و هر گونه لغزش و خطا بوده با فكرى عميق و پهناور و سينهاى منشرح به نور الهى و قلبى منوَّر به تاييدات غيبيّه ناظر بر احوال و رفتار و حتّى بر خاطرات قلبيّه هر يك از افراد امّت بوده باشد.
بعضى از عامّه عصمت را در پيغمبران قبول دارند و بعضى از آنها مرتبه ضعيفى از عصمت را درباره آنان قائلند و بعضى بطور كلّى عصمت را درباره آنان انكار كرده و به هيچ وجه آنان را مصون از خطا و معصيت نمىدانند؛ ولى شيعه بطور عموم عصمت را به تمام معنى در انبياء شرط مى داند و نيز درباره ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين قائل به عصمت است