ماهیت وچیستی انسان
جايگاه «انسان» در بين ديگر پديده ها چون حيوان و گياه و نبات و جمادچگونه است؟ آيا انسان در عرض ساير پديدهها و موجودات است، يا در طول آنها؟ آيا در همين بُعد ظاهري و جنبه جسماني خلاصه مي شود يا افزون بر آن داراي بُعد ديگري نيز هست؟ اگر موجودي دو بُعدي (روحاني و جسماني) است غايت خلقت او در دنياي مادي چيست؟ آيا هدف آفرينش انسان همانند ساير موجودات است يا او را براي جمع بين دنيا و آخرت آفريدند؟
در پاسخ به اين پرسش ها نياز است تا انسان را آنگونه كه هست بشناسيم. چنين معرفتي از انسان و پي بردن به جايگاه او در ميان ساير مخلوقات از حيطه علوم تجربي خارج است و بايد جواب منطقي را از علوم انساني اخذ كرد، چون علوم انساني مطلقاً در محور انسان و شئون انساني سخن مي گويد و قطعاً اگر كسي انسان را نشناسد، معرفت او در علوم انساني ناقص و معيوب است و تمايز علوم تجربي و رياضي از علوم انساني در همين نكته نهفته است كه مسائل علومِ تجربي و رياضي نياز به انسان شناسي ندارد، هر چند كاربرد آن انساني است، امّا عنصر محوري علوم انساني بحث انسان شناسي است و تا كسي انسان را آنگونه كه هست نشناسد، رأي او در علوم انساني نيز ناصواب است.
بحث انسان شناسي سه محور كلي دارد كه لازم است مورد توجه قرار گيرد؛ در غير اين صورت معرفت و شناخت انسان به هر نحوي انجام گيرد ناقص است.
آن سه محور كلي عبارت اند از:
الف. هويتشناسي؛ يعني حقيقت و هويت انسان چيست؟
ب. جايگاه شناسي؛ يعني معرفت و شناخت اين اصل كه جايگاه انسان در آفرينش كجاست؟
ج. شناخت تعامل انسان با هستي؛ به اين معنا كه تعامل ميان انسان و آفرينش چگونه است؟
دليل عناصر محوري سه گانه بسيار روشن است از اين حيث كه انسان در هستي، تافته جدا بافتهاي از نظام كيهاني نيست كه خداوند او را جدا خلق كرده باشد و جداگانه تأمين كند، بلكه يكي از اضلاع سه گانه مثلثي است كه يك ضلع آن جهان، ضلع ديگر آن انسان و ضلع سوم آن ترابط جهان و انسان است.
اينگونه نيست كه انسان كاري را بيرون از حوزه جهان يا منقطع از عالم انجام دهد، بلكه همه ذرات هستي او در عالم اثر ميگذارد:
(و لو اَنّ اهلَ القُري امنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السماء و الأرض)؛(اعراف/96)
و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتي از آسمان و زمين برايشان مي گشوديم. چنان كه عالم نيز در او اثر ميگذارد.
پس لازمه انسان شناختي جهان شناسي است، چون انسان يكي از اضلاع سه گانه اين مثلث است و نيز لازمه آن، معرفت و آگاهي به پيوند جهان و انسان و دانايي از انسانيت انسان است. اين نوع از معرفت فرد را به طريق و مسيري مطمئن از شناخت حقوق انسان ميرساند. حق انساني آن است كه با اين مثلث هماهنگ و همسان باشد؛ يعني هم با هويت و ساختار درون انسان و هم با شاكله بيروني و ظاهري او و هم با نظام هستي و ترابط انسان و جهان هماهنگ باشد.
پس اگر انسان در درون اين مثلث قرار داشته و در درون اين نظام زندگي ميكند حقوق او در همه ابعادش مطرح است؛ حقوق او بايد با توجه به مثلث مزبور تنظيم و تنسيق گردد، يعني بايد توجه كرد كه اولاً چه چيزي در نظام هستي، حق است تا حقوق طبيعي انسان با آن مطابق باشد. ثانياً در ساختار انسان چه چيزي حق است. ثالثاً در پيوند ميان عالم و آدم چه چيزي حق است تا حقوق انسان با آن هم آوا گردد. اين يك اصل كلي در شناخت حقوق انسان است.
نكته ديگر اينكه شناخت انسان در فضاي اين مثلث نظام يافته ميتواند راههاي فراواني داشته باشد؛ بهترين راه آن، عنايت تام به رهنمود انسان آفرين است. اگر انسان موجودي تصادفي ميبود كه همانند علفهاي هرز به خودي خود ميروييد، ميتوانست در شناخت خودش اظهار نظر كند، يا اگر موجودي داراي علت بود و علت فاعلياش خود بود، آنگاه جامعه انساني و عقل جمعي و مانند آن ميتوانست نسبت به او معرفت و شناخت كامل پيدا كند و زماني كه خود را با خرد فردي يا جمعي شناخت، ميتوانست حقوق و تكاليف خود را مشخص سازد، امّا اگر برهان عقلي و نقلي ثابت كرد كه انسان نه تصادفي است و نه وابسته به خود، بلكه حدوثاً و بقائاً به خداوند و غني بالذات وابسته است، ناچار است در شناخت خويش از راهنمايي او كمك بگيرد.
اين نيز اصل ديگري است كه در شناخت آفريده ها بايد تعليم آفريدگار را مورد توجه قرار داد، در غير اين صورت فرايند انسان شناسي به انحراف و گمراهي كشيده ميشود و به دنبال آن شناخت حقوق انسان نيز با مشكل روبهرو خواهد شد.
مسلّم است كه تا انسان آنگونه كه هست شناخته نشود و اضلاع وجودي وي تثبيت نگردد، حقوق واقعي او در حيات فردي و اجتماعي در هاله اي از ابهام باقي ميماند؛ نه تعريف جامعي پيدا ميكند و نه در مسير درستي قرار خواهد گرفت.
بنابراين، لازم است براي تبيين صحيح حق و در مسير صواب قرار دادن آن، از تعاليم ديني و الهي كه سخن و پيام انسان آفرين است استمداد بطلبيم.
قلب قرآن
تدبری کوتاه در سوره یس
محل نزول: مکه
تعداد آیات:83
جایگاه سوره در مصحف شریف: سی وششمین سوره قران ،در جزء 22 و23 قرآن قرار دارد.
محتوای سوره ((یس ))
فضیلت :
سوره ((یس )) به گواهی احادیث متعددی که در این زمینه وارد شده یکی از مهمترین سوره های قرآنی است ، به گونه ای که در احادیث به عنوان قلب قرآن نامیده شده است .
در حدیثی از پیامبر اسلام می خوانیم :
ان لکل شی ء قلبا و قلب القرآن یس : ((هر چیز قلبی دارد و قلب قرآن یس است ))!.
حدیثی از امام صادق (علیه السلام ) :هر کس آن را در روز پیش از آنکه غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزی خواهد بود، و هر کس آن را در شب پیش از خوابیدن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مامور می کند که او را از هر شیطان رجیم و هر آفتی حفظ کنند…. شاید کمتر سوره ای در قرآن مجید دارای اینهمه فضیلت بوده باشد.
نکته :این فضیلت برای کسانی نیست که تنها الفاظ آن را بخوانند، وبه مفاهیم آن توجه نکنند، بلکه این عظمت به خاطر محتوای عظیم این سوره است .محتوائی بیدارگر ،ایمان بخش و مسئولیت آفرین و تقوازا که وقتی انسان در آن اندیشه کند ،خیر دنیا و آخرت را برای او به ارمغان می آورد.
دسته بندی سوره در تفسیر المیزان:
سیاق شناسی:(آیات 1تا 12)
در این سیاق وضعیت مردم نسبت به قبول یا رد دعوت انبیا علیم السلام مطرح می گردد وبیان می شود که هدف از دعوت حقه انبیاء یکی احیای آن گروهی هست که در مسیر سعادت قرار می گیرن ودیگر تثبیت عذاب نسبت به آن دسته ای که این دعوت را نمی پذیرند وبه عبارت دیگه آن غایت اصلی تکمیل انسانها در مسیر سعادت و شقاوت است.
سیاق شناسی آیات 13 تا32
اين آيات در قالب مثلى بیان شده که مشتمل بر انذار و تبشير هر دوست ، كه خداوند این مثل را براى عموم مردم مطرح فرموده كه در آن اموری مطرح است : ا. اشاره به رسالت الهى ای که پیامبر مامور ابلاغ آن است و 2. مواردی که از لوازم دعوت الهی به حساب می آیند مثل اجر ومغفرتی که خداوند سبحان براى آن کسانی كه به این دعوت لبیک گفته وبه آن ايمان آورده واز دستورات قرآن (ذکر) پيروى كرده و از خدای رحمان در غيب ونهان ، می ترسند آماده فرموده و نيز آن عذاب اليمی که برای کافران وتکذیب کنندگان مقرر کرده است . ودر اینجا اشاره ای هم به وحدانیت خداى تعالى، و مساله معاد و برگشت همه مردم به سوى او اشاره گردیده است.
سیاق شناسی آیات 33 تا 47
بعد از آنكه خداوند داستان اهل قريه (انطاكيه)، و عاقبت آنها رابواسطه شرك و تكذيب رسولان الهى بيان فرمود ودر ادامه آنها را به سبب بىاعتنايى شان نسبت به دعوت انبیا ملامت نمودونسبت به نزول عذابی که گذشتگان را به سبب تکذیبشان در بر گرفت هشدار داد وبه آنها فهماند كه همگى می بایست در در محضر خداوند سبحان برای دادن حساب ودریافت جزاء حاضر شوند.بعد از تمامی این مراحل به ذکر آیاتی پرداخت که حاکی از آفرینش و تدبیر خداوند سبحان بوده بر ربوبيت و الوهيت اودلالت دارند ، و به روشنى دلالت مىكند بر اينكه خدا، يگانه است و هيچ كس در ربوبيت و الوهيت با او شريك نيست، باز در ادامه ،مجددا انها را در اينكه در آيات و ادله وحدانيت خدا وقیامت تامل نکرده و از آن روى گردانند، و حق را استهزاء نموده و به فقرا و مساكين انفاق نمىكنند مذمت وتوبيخ مىنمايد.
سیاق شناسی آیات (48 تا 65)
در این سیاق بعد از آنكه خداوند از بیان تفصيلی و شرح معارف مربوط به توحيد كه اجمالش را در اول سوره آورده بود، فارغ شد، در ادامه به بیان تفصيلی مسایل پیرامون معاد از چگونگی قيام قيامت و احضار خلایق براى حساب و جزا و پاداش اصحاب جنت (بهشتیان) و كيفر مجرمين(دوزخیان) می پردازد.
دعا برای همسر و فرزندان
و الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً
و کسانی اند که می گویند: پروردگارا! به ما از ناحیه همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم عطا کن و ما را پیشوای پرهیزگاران قرار ده. (سوره فرقان، آیه 74 )
پیام ها
1- تعبّد و بصیرت، از اوصاف عباد الرّحمن است. إِذا ذُکرُوا. .. لَمْ یخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمْیاناً بندگان رحمن، آگاهانه به سراغ دین می روند.
2- انسان در برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهّد است و باید برای عاقبت نیکوی آنها تلاش و دعا کند. رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا…
3- در تربیت علاوه بر علم و تلاش باید از خدا نیز کمک خواست. رَبَّنا هَبْ لَنا. ..
4- فرزند صالح، نور چشم است. «قُرَّةَ أَعْینٍ»
5- تشکیل خانواده و داشتن همسر و فرزند و دعا برای بدست آوردن آنها، مورد توجّه اسلام است. رَبَّنا هَبْ لَنا. ..
6- در دست گرفتن مدیریت جامعه، آرزوی عبادالرحمن است، زیرا عهده دار شدن امامت و رهبری متّقین، ارزش است. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً»
7- در دعا به حداقل اکتفا نکنید، بلند همّت باشید. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً» (خدایا ما را در رسیدن به کمال، رهبر متّقین قرار ده، نه آنکه تنها از متّقین باشیم)
8- بندگان خدا، وحدت هدف و وحدت کلمه دارند. «إِماماً» و نفرمود:«ائمة».
(ممکن است کلمه «امام» به جای «ائمة»، رمز آن باشد که در جامعه اسلامی رهبر باید یک نفر باشد)
منبع:قرائتی محسن؛ تفسیر نور، ج 6، ص: 288
از این بپرس
آيت الله ناصري
روایت شده که روزی ابابصیر در محضر امام محمد باقر علیه السلام بود.
حضرت در مسجد النبی صلی الله علیه و آله صحبت میکردند.
حضرت فرمودند: «جمعیت مرا نمیبینند».
ابابصیر گفت: «شما که اینجا ایستادهاید چطور شما را نمیبینند؟»
حضرت فرمودند: «حالا سؤال کن؟»
وی از آنها سؤال کرد: امام محمد باقر علیه السلام را ندیدید؟» همه گفتند: «نه».
در همان زمان یکی از اصحاب حضرت به نام ابوهارون المکفوف که چشمهایش نابینا بود رسید. حضرت فرمود: «از این بپرس».
ابابصیر از آن صحابی نابینای روشنضمیر پرسید: «امام محمد باقر علیه السلام را ندیدی؟»
گفت: «اینجا ایستادهاند، مگر نمیبینی؟» ابابصیر میگوید: «به او گفتم: از کجا فهمیدی؟» ابو هارون گفت: «#چطور_ندانم_در_حالی_که_او_نور_ساطع_است.»
صراط المستقیم، ج 2، ص 183.
رسالت مهدی
چیرگی اسلام بر همه ی ادیان
آیت الله شهید سید محمدباقر صدر در کتاب «آخرین اختر فروزان» چنین می گوید:قرآن کریم می فرماید که رسالت غائی پیامبر اکرم اسلام، پیروزی بخشیدن این دین مقدّس، بر ادیان دیگر عالم است; و در نهایت، روزی این آرمان قدسی تحقق خواهد یافت: هو الّذیاَرسل رسولَه بالهُدی ودین الحقّ لیُظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون ; او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دین درست و بر حق، تا او را بر همه ی دین ها پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید.
استاد [آیت الله] جعفرسبحانی نیزدرکتابش«خلاصه زندگانی رهبران اسلام»به همین معناازاین آیه ی قرآن اشاره دارد .رهبری به امر الهی[مرحوم] علامه ی طباطبایی نقش امام مهدی را در اثرش به نام«شیعه در اسلام» بهتر تبیین کرده است: «کسی که رهبری امتی را به امر خدا به عهده دارد چنان که در مرحله ی اعمال ظاهری، رهبر و راهنماست در مرحله ی حیات معنوی نیز رهبر، و حقائق أعمال با رهبری او سیر می کند.» وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لنا صبروا (السجدة: 32 / 24) یعنی: «ما بعضی از آن ها را امام قرار دادیم تا مردم را به وسیله ی امر ما هدایت کنند; زیرا آنان صبر کردند».از این گونه آیات استفاده می شود که امام، علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای نوعی هدایت و جذبه ی معنوی است که از سنخ عالم امر و تجرّد می باشد، و به وسیله ی حقیقت و نورانیّت و باطن دانش، در قلوب شایسته ی مردم تأثیر و تصرّف می نماید و آن ها را به سوی مرتبه ی کمال و غایت ایجاد، جذب می کند.
شهید مطهری، در کتابش «ولاءها و ولایت ها» چنین اظهار می دارد:«حضرت معظم له (علامه طباطبایی) درباره ثبوت ولایت و حامل آن «امام» و این که جهان انسانی همواره از انسانی که حامل ولایت باشد (انسان کامل) خالی نیست می فرمایند:در ثبوت و تحقق صراط ولایت که در وی انسان، مراتب کمال باطنی خود را طی کرده و در موقف قرب الهی جایگزین می شود، تردیدی نیست، زیرا ظواهر دینی بدون یک واقعیت باطنی تصوّر ندارد و دستگاه آفرینش که برای انسان ظواهر دینی (مقررات عملی و اخلاقی و اجتماعی) را تهیه نموده و وی را به سوی او دعوت کرده است ضرورتاً این واقعیت باطنی را که نسبت به ظواهر دینی به منزله ی روح است آماده خواهد ساخت و دلیلی که دلالت بر ثبوت و دوام نبوت (شرایع و احکام) در عالم انسانی کرده و سازمان مقررات دینی را به پا نگه می دارد، دلالت بر ثبوت و دوام و فعلیت سازمان ولایت می کند و چگونه متصوّر است که مرتبه ای از مراتب توحید و یا حکمی از احکام دین امر (فرمان) زنده ای بالفعل داشته باشد در حالی که واقعیّت باطنی که در بر دارد در وجود نباشد و یا رابطه عالم انسانی با آن مرتبه مقطوع بوده باشد. کسی که حامل درجات قرب و امیر قافله اهل ولایت بوده و رابطه ی انسانیّت را با این واقعیّت حفظ می کند در لسان قرآن، «امام» نامیده می شود. سبحانه برای پیشروی صراط ولایت اختیار شده و زمام هدایت معنوی را در دست گرفته. ولایت که به قلوب بندگان می تابد، اشعه و خطوط نوری هستند از کانون نوری که پیش اوست، و موهبت های متفرقه، جوی هایی هستند متصل به دریای بیکرانی که نزد وی می باشد». تقدیر جامعه ی انسانی: انقلاب مقدّس و پیروزی عدالت قرآن کریم و احادیث نبوی و ائمه ی معصومین به وضوح سرانجام جامعه ی بشری را بیان می فرمایند. عالمان نیز اثبات کرده اند که سرانجام انسان در راستای «انقلاب مقدّس» است.آیه های قرآنیدر ادامه تعدادی از آیه های قرآن کریم در ارتباط با موضوع فوق نقل می شود. این اندیشه در کتاب «آخرین اختر فروزان» اثر شهید آیت الله سید محمدباقر صدر ابراز شده است که به عنوان مرجعی دردسترس استفاده می شود.«آیه ی اول»: قرآن بشارت می دهد که سرانجام، حکومت بر زمین از آن متقین و بندگان صالح خدا خواهد بود:انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین ; زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد، و سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است.«آیه ی دوم»: زمین که سرشار از فساد، تباهی،جهالت و مانند جنازه ای بیروح میگردد با انوار درخشان عدالت تجدید حیات خواهد کرد:وعد الله الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنَّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم اَمناً یعبُدوننی لایشرکون بی شیئاً و من کفَر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون ; خدا به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند وعده داد که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند، هم چنان که مردمی را که پیش از آن ها بودند جانشین دیگران کرد. و دینشان را ـ که خود برایشان پسندیده است ـ استوار سازد و وحشتشان را به ایمنی بدل کند. مرا می پرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمی کنند، و آن ها که از این پس ناسپاسی کنند، نافرمانند.«آیه ی سوم»: خدای متعال در آیه ای دیگر نیز، همین مطالب را مطرح فرموده است:یُریدون لیُطْفئوا نورَالله بأفواهِهم و الله متم نورِه و لوکره الکافرون ; می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند، ولی خدا کامل کننده ی نور خویش است، اگرچه کافران را ناخوش آید.با مطالعه ی این مطالب و ده ها مطلب مشابه دیگر، در می یابیم که تنها هنگامی پیام اسلام به صورت کامل تحقق می یابد که این آرمان ها و آرزوهای مقدّس عینیّت یافته باشد. تمام غایت های دروغین و موهوم رخت بربندد و آن گاه تنها اسلام، دین حقیقی و بی بدیل، آیین همه ی مردمان در شرق و غرب عالم گردد، بی عدالتی، ظلم و نابرابری نابود شود و در مقابل، عدالت و برابری، ناموس آفرینش عالم، سراسر جهان را فرا گیرد، حاکمیت خلفای الهی در جای جای عالم برقرار شود و نور هدایت الهی تابیدن گیرد و زمین از آن صالحان گردد. .